خرید.
مدتیست خانه تنها مانده ام.
مادرم قبل رفتن رفت خرید که یخچال پر باشد.
داشتم فکر میکردم برای افطار چه کنم(تخم مرغها و پنیر و سیب زمینی را روزهای قبل خورده ام :دی)، در یخچال هم جز میوه چیزی نیست درون فریزر را نگاه کردم شاید یک چیز سریع الپخت پیدا کنم.
نبود، ولی یک تکه گوشت سفید غول پیکر درون یخچال بود!
زنگ زدم به مادرم و پرسیدم آنی که در یخچال است گوشت چیست؟
گفت: ران بوغلمون!
آخر خدا وکیلی ران بوغلمون به چه درد چه کسی میخورد الان؟
آخر مادر عزیز تو که داری میروی مسافرت، وقتی میروی خرید یک شانه تخم مرغ بخر، سیب زمینی بخر به مقدار کافی، آخر ران بوغلمون گذاشتی تو یخچال برای من که چه کنم؟ نه که نتوانم از پس آن ملعون بر آیم ها! خدا رو شکر آشپزیم خوب است، ولی آخر با بوغلمون یخ زده که نه الان میتوانم تکه تکه اش کنم و نه میتوانم درسته اش را در معده ام جا دهم چه کنم؟
آخر ران بوغلمون؟
حداقل مرغ!
نشد گوشت چرخ کرده!
نشد گوجه میگرفتی سرخ کنم بخورم!
آخر ران بوغلمون؟
خرید رفتن هم خدا وکیلی هنر است ها!
بعد افطار نوشت: تن ماهی خوردم برای افطار، به فکر سحرم الان(قطعا ران بوغلمون را بار نخواهم گذاشت!)
- ۹۴/۰۴/۰۴
- ۸۷۸ نمایش