بخیسی شانس!
عاغا این چه دزگاییه ؟ (دستگاه)
این چه سکِ زندگیه واس ما درس شده؟ (زندگی سگی)
عاغا ما گفتیم بعد کنکور لا اقل راحتیم یکم میچرخیم ، بعد این بچه های اوشگول کلاس ما ، بهشون میگم بریم رامسر؟
جواد میگه من از ارتفاع میترسم! ( خوب مرتیکه ک*خل سوار تله کابین نشو )
بعد تحویل میگه صب تا شب خسته میشیم ! ( خوب مرتیکه ک*مشنگ مگه میخوایم پیاده بریم؟ با ون میریم ، هر وقتم خسته شدی لشت میره تو ون می کپه!)
بقیه رو هم نگم کلن بهتره ، بعد حالا این قسمت سکٍ زندگی ما که از اول وجود داشته خوب ، ما دیگه عادت داریم به این هم کلاسیای (سابق) پایه برنامه!
قسمت جدیدش اینه که از زمین و آسمون میباره ، الان برای نمونه این شارژر لعنتی لپ تاپ بنده که خراب شده ، ینی دیگه سریال و فیلم و نت هم تعطیل!
یه نمونه دیگش این که الان همه خانواده تو اطاق من خیمه زدن! بابا پاشین برین بیرون دیگه!
بابا آدم یکم حریم شخصی و این حرفا میخواد خوب!
فکر می کنم دارن انتقام میگیرن البته که تقصیر این آیدین .... است ، البت علی ای ای و بولوک هم بی تقصیر نیستن!
عاخه میدونین؟ من از اول سال کلن رفته بودم تو فاز کندن از خانواده و این حرفا که چون به احتمال نود درصد دانشگاه رو میرم یه شهر دیگه ، میخواستم زیاد واسشون سخت نباشه ، آخه داداشم که رفت دانشگاه مامانم کلن تا برگرده دپ بود.
بعد به توصیه این سه نفر که نام بردم ، مبنی بر اینکه اگه تو به اونا بی توجهی هم کنی ، باز ناراحت میشن ، منم خر شدم ، یه چراغ سبز به خانواده دادیم ، اونام ماشالا با نور بالا اومدن تو اطاق ما بیرونم نمیرن!
دیگه همین دیگه این الان یه قسمتی از سکٍ زندگی مارو داشته باشین تا بعد ، منم برم بیرون فعلن شاید یکم حالم بهتر شد.
پ.ن:یعنی کلاس خیلی یک دستی بودیم ما از اولش ، شما البته نمیتونین تصور کنین ولی اگه میتونستین مانی رو با اخلاق تصور کنین که شام با هم رفتن بیرون خودتون موضوع دستتون میومد :))
پ.ن2 بعد حالا شما این شانس مارو در نظر بگیر ، ببین بخشکه چی میخواد بشه؟ همون بخیسه بهتره. :)